Island of Hawaii
part 18
هایون : امممم صبر کن ببینم یعنی چی از هم دانشگاهی هستیم جدا شدم یا اصلا یعنی چی که بمیرم یعنی الان تو انسان نیستی مغزم داره رد میده . جونگ کوک: هایون آروم باش من برات توضیحات لازم را میدم خوناشام ها وقتی که خون نخورند میخواهند به هر کسی حمله کنند پس همه متوجه میشوند که اون شخص انسان نیست و برای آزمایش میبرندش به آزمایشگاه هایی مخصوص و تمام زندگیش تباه میشه خون آشام هایی قبل از ما این اتفاق برایشان افتاده است.
جیمین : من و جونگ کوک از طرف دانشگاه ییل اومدیم به این سفر وقتی از هواپیما پیاده شدیم من به استاد لوکاس گفتم که حالم خوب نیست و میخوام کمی هوا بخورم و از بقیه ی دانشجو ها جداشدم .همینجوری داشتم قدم میزدم اما آدم ها که از کنارم رد میشدند من بیشتر برای حمله کردن بهشون وسوسه میشدم وقتی تو را به جای خلوت دیدم موقعیت خوبی بود برای اینکه بخوام خودم را سیر کنم.
هایون:خیلی موجود چندشی هستی حالم ازت بهم میخوره چطور میتونی این کار را با من بکنی عوضی. جیمین از روی مبل بلند شد و روبه روی من ایستاد و کمی در صورتم هم شد و گفت:اینکه بخوام از یک موجودی که خون سلطنتی در رگ هایش جریان نداره خون بخورم میدونی یعنی چی انسان بی همه چیز. جونگ کوک از روی مبل بلند شد و سمت جیمین آمد و گفت: جیمین یکم آروم تر.
جیمین کمی از جونگ کوک و هایون فاصله گرفت و کمی نفس عمیق کشید بعد با صدایی تقریبا عصبانی و پر تنش گفت : ببین هایون الان اگر خوناشامی متوجه این بشود که من از خونی غیر از خون سلطنتی اونم از خون یک زن آشامیدم خیلی اتفاقات بدی می افتد هم برای من و هم برای تو پس باید با هم یه جوری کنار بیایم متوجه هستی......
back now
کیونگ می : آهااان پس یعنی این لباس سفید را جونگ کوک برای تو خریده بود.......- ادامه دارد-
هایون : امممم صبر کن ببینم یعنی چی از هم دانشگاهی هستیم جدا شدم یا اصلا یعنی چی که بمیرم یعنی الان تو انسان نیستی مغزم داره رد میده . جونگ کوک: هایون آروم باش من برات توضیحات لازم را میدم خوناشام ها وقتی که خون نخورند میخواهند به هر کسی حمله کنند پس همه متوجه میشوند که اون شخص انسان نیست و برای آزمایش میبرندش به آزمایشگاه هایی مخصوص و تمام زندگیش تباه میشه خون آشام هایی قبل از ما این اتفاق برایشان افتاده است.
جیمین : من و جونگ کوک از طرف دانشگاه ییل اومدیم به این سفر وقتی از هواپیما پیاده شدیم من به استاد لوکاس گفتم که حالم خوب نیست و میخوام کمی هوا بخورم و از بقیه ی دانشجو ها جداشدم .همینجوری داشتم قدم میزدم اما آدم ها که از کنارم رد میشدند من بیشتر برای حمله کردن بهشون وسوسه میشدم وقتی تو را به جای خلوت دیدم موقعیت خوبی بود برای اینکه بخوام خودم را سیر کنم.
هایون:خیلی موجود چندشی هستی حالم ازت بهم میخوره چطور میتونی این کار را با من بکنی عوضی. جیمین از روی مبل بلند شد و روبه روی من ایستاد و کمی در صورتم هم شد و گفت:اینکه بخوام از یک موجودی که خون سلطنتی در رگ هایش جریان نداره خون بخورم میدونی یعنی چی انسان بی همه چیز. جونگ کوک از روی مبل بلند شد و سمت جیمین آمد و گفت: جیمین یکم آروم تر.
جیمین کمی از جونگ کوک و هایون فاصله گرفت و کمی نفس عمیق کشید بعد با صدایی تقریبا عصبانی و پر تنش گفت : ببین هایون الان اگر خوناشامی متوجه این بشود که من از خونی غیر از خون سلطنتی اونم از خون یک زن آشامیدم خیلی اتفاقات بدی می افتد هم برای من و هم برای تو پس باید با هم یه جوری کنار بیایم متوجه هستی......
back now
کیونگ می : آهااان پس یعنی این لباس سفید را جونگ کوک برای تو خریده بود.......- ادامه دارد-
- ۳.۵k
- ۲۳ مهر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط